جزای تارکین نماز جماعت
زریق گوید شنیدم امام صادق (ع) می فرماید :به امیرمومنان علی (ع) خبر رسید که در کوفه گروهی از همسایگان مسجد در
نماز جماعت شرکت نمی کنند فرمود : یا در نماز جماعت با ما شرکت کنند و یا
از ما جدا شوند و همسایه ما نباشد و همسایه آنها نمی شویم .
باز زریق
گوید شنیدم امام صادق (ع) می فرماید : نماز مرد (انسان) در منزلش معادل 24
نماز است در حالی که نماز جماعت در مسجد 48 برابر بیشتر است . یک رکعت نمازدر مسجد الحرام مساوی هزار رکعت نماز در سایر مساجد است. نماز در مسجد
فرادا 24 نماز محسوب می شود در حالی که نماز فرادا در منزل بی فایده است
(به نسبت نماز در مسجد) و به سوی خدا بالا نمی رود . کسی که از مسجد
رویگردان باشد ودر خانه نماز جماعت بخواند نمازی برای او و مامومین او نیستمگر این که علتی مانع نرفتن به مسجد باشد .
و باز زریق گوید از امام
جعفر صادق (ع) شنیدم که می فرماید : به امیرمومنان علی (ع) خبر رسید که
گروهی به مسجد نمی آیند او خطبه خواند و فرمود : گروهی با ما در مسجد حضور
نمی یابند پس با ما نخورند و نیاشامند و ازدواج ننمایند و مالی از ما
نگیرند مگر این که در نماز جماعت شرکت کنند و نزدیک است که دستور دهم خانه
هایشان را بر سرشان آتش بزنند مگر این که دست بردارند .
و فرمود (با تارکین نماز جماعت) مسلمانان نخورند و نیاشامند و ازدواج نکنند تا موقعی که به جماعت مسلمان حضور یابند .
گفتگوی نبیره شیطان با پیامبر اکرم
امام صادق(علیهالسلام) حکایت فرمود:
روزىپیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) در بین کوههاى مکه قدم مىزد، چشمش به مردى بلند قامت افتاد، به او فرمود: تو از جنّیان هستى، اینجا چه مىکنى؟
گفت: من "هام" فرزند "هیثم" فرزند "قیس" فرزند "ابلیس" هستم .حضرت فرمود: بین تو و ابلیس دو پدر فاصله است؟
گفت: آرى. فرمود: چند سال عمر کردهاى؟
پاسخداد: به مقدار عمر دنیا، آن روزى که قابیل، هابیل را کشت، من نوجوان بودم ومىشنیدم که آن دو چه مىگویند؛ و کار من این بود که بین افراد تفرقه و دشمنى ایجاد مىکردم، و بر بام خانهها و سر دیوارها مىرفتم و شور و شیون به راه مىانداختم، و سعى داشتم که افراد صله رحم نکنند، نیز خوراک و طعام انسانها را فاسد مىگرداندم .
حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه) فرمود: کارهاى بسیار زشت و خطرناکى را انجام دادهاى .
"هام"گفت: مدتها است توبه کردهام و توسط حضرت نوح(علیهالسلام) هدایت گشتم و سوار کشتى او شدم، من همراه حضرت هود(علیهالسلام)، در مسجد هنگام عبادت بادیگر مؤمنین حضور داشتم، و با حضرت إلیاس(علیهالسلام) در جریان ریگهاى بیابان بودم؛ و آن هنگامى که خواستند حضرت ابراهیم (علیهالسلام) را در آتشبیندازند حضور داشتم؛ و چون خواستند حضرت یوسف(علیهالسلام) را به چاه افکنند کنارش بودم، او را در بغل گرفته و آهسته در چاه نهادم، همچنین در زندان، مونس و همدم او بودم .
و نیز مدتى با حضرت موسى(علیهالسلام) بودم و مقدارى از تورات را به من تعلیم نمود و فرمود: چنانچه حضرت عیسى را ملاقات کردى، سلام مرا به او برسان، و حضرت عیسى(علیهالسلام) مقدارى از انجیل را به من تعلیم داد و سپس فرمود: سلام مرا به حضرت محمد(صلّى الله علیه و آله) برسان .
پس یا رسول الله! سلام حضرت عیسى بر تو باد.
رسول خدا(صلوات الله علیه) فرمود: سلام خدا بر او باد و نیز سلام بر تو که سلام رسان هستى، اى هام! چنانچه خواستهاى دارى، بگو؟
هامگفت: آرزوى من آن است که خداوند تو را براى هدایت و نجات امّت نگه دارد و
این که امّت، صادقانه مطیع وصىّ و خلیفهات باشند، چون که امّتهاى گذشته
به جهت مخالفت و دشمنى با اوصیاى پیغمبرانشان هلاک شدند، و تقاضاى دیگر من
آن است که مقدارى از قرآن را به من بیاموزى تا در نماز بخوانم
پیامبر اکرم به امام على(علیهماالسلام) فرمود: یا على! "هام" را تعلیم ده و با او مدارا کن .
هام اظهار داشت: یا رسول الله ! این شخص کیست؟ تا همدم او باشم، چون جنّیان فقط تابع پیغمبر و یا خلیفه او هستند.
حضرت فرمود: اى هام! خلیفه دیگر انبیاء چه کسانى بودند؟
گفت:خلیفه آدم فرزندش "شیث" بود، خلیفه نوح، "سام"، خلیفه هود، "یوحنّا" پسر عموى هود بود و خلیفه ابراهیم،" اسماعیل"، خلیفه اسماعیل، "اسحاق"، خلیفه موسى، "یوشع"، خلیفه عیسى، "شمعون"، و اینها خلیفه پیغمبران خود گشتند، چونزاهدترین افراد نسبت به دنیا و راغبترین آنها در آخرت بودند.
پیامبرخدا فرمود: در کتابهاى آسمانى چه کسى خلیفه من معرفى شده است؟ گفت: در تورات، شخصى به نام «ایلْیا» ذکر شده؛ پس حضرت فرمود: این شخص، همان «ایلیا» است؛ و یکى از نامهاى دیگر او، حیدر است .
سپس "هام" بر حضرت على (علیهالسلام) سلام کرد.
پس از آن حضرت على(علیهالسلام) بعضى از سورههاى قرآن را به "هام" نبیره شیطان تعلیم نمود.
برگرفته از خرایج راوندى، ج 2، ص 856- 858، ح 72/ بصائر الدّرجات، ص 121، ح 13.
آیا گفتن اذان و اقامه قبل از هر نماز واجب است ؟
برخی از فقهای گذشته، مثل ابن عقیل و ابن جنید، اذان و اقامه را واجب می دانند[1] ، اکثر مراجع معظم تقلید در احکام اذان و اقامه می فرمایند:روایتاست که : روزى سید انبیاء صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بودند که
جماعتى از بزرگان عرب و قریش خدمت آن بزرگوار شرفیاب شدند و عرض کردند: اى
افتخار عرب ! ما را عروسى هست و دختر فلان را به پسر فلان مى دهیم و آن ها
از اشرافند و با شما نسبتى دارند، استدعا مى کنیم که فاطمه علیهاالسلام را
در این عروسى رخصت فرمایى که مجلس ما را مزین فرماید به قدوم خود.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: از فاطمه طاهره مى پرسم : اگر اراده کند خواهد آمد.
اینرا فرمود و تشریف به خانه بردند و فرمودند: اى فاطمه و اى نور دیده من !
اکابر عرب جمع شدند و عروسى دارند و به نزد من آمدند که تو را به عروسى خودبرند خواهى رفت یا نه ؟
فاطمه علیهاالسلام زمانى سر در پیش افکند، بعد
از آن سر برآورد و عرض کرد: اى پدر بزرگوار! ایشان که مرا به عروسى
خواسته اند مقصود آن ها استهزاء است نسبت به من ؛ زیرا که زنان قریش همه بالباس هاى فاخر و جواهر زینت کرده اند و با کمال حشمت و تنعم نشسته اند و
مرا لباسى غیر از چادرى و کهنه پیراهنى و کفشى که چند جاى او را وصله زده
ام چیز دیگر نیست و با این حال رفتن به آن جا غیر شماتت حاصلى ندارد.
چونرسول اکرم صلى الله علیه و آله از فاطمه علیهاالسلام این کلمات را شنید،
بسیار غمناک گردید، در آن حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله ! حقتعالى سلام مى فرستد و مى فرماید فاطمه را با لباسى که دارد به عروسى
بفرست که ما را در این حکمتى است .
رسول اکرم صلى الله علیه و آله پیغامحق تعالى را به فاطمه رسانید، پس آن مخدره شکر حق تعالى را به جا آورد و
عرض کرد: صدقنا و آمنا هر چه امر و حکم الهى است عین لطف و مرحمت است .
سپسحضرت صدیقه علیهاالسلام برخاست و با جامه هاى کهنه خود به عروسى تشریف
برد، اما از جهت شماتت زنان قریش دلتنگ بود، فرشتگان هفت آسمان و زمین
سرنیاز به درگاه بى نیاز نهادند، عرض کردند: باز خدایا! این دختر پیغمبر
آخرالزمان است که او را از جمله پیغمبران برگزیدى ، آیا او را دلشکسته مى
نمایى ؟
خطاب از جانب رب الارباب به جبرییل شد که دختر برگزیده ما را دریاب و آن چه باید به جهت او مهیا کن .
پسامین وحى به شتاب تمام به جنت فردوس شتافت و براى او جامه هاى بهشتى حاضر
نمود و هنوز حضرت فاطمه علیهاالسلام هفت قدم از خانه بیرون ننهاده که صد
هزار حورى ماه لقاگرد وى حاضر شدند و جبرئیل سر تا پاى فاطمه طاهره را از
سندس و استبرق بیاراست و حوریان هر ساعت خاک قدم فاطمه را به دیده مى
کشیدند، چون فاطمه این لطف و حشمت حق تعالى را نسبت به خود ملاحظه کرد، به
سجده شکر رفته و حق تعالى چندان از نور لطف خود روشنایى و تجلى به فاطمه
علیهاالسلام نثار کرد که شرح آن ممکن نیست ، پس فاطمه حمد و ثناى الهى مى
کرد و مى رفت تا آن که به خانه عروس رسید، زنان قریش به انتظام مقدم شریف
فاطمه علیهاالسلام بودند که ناگاه روشنایى و نورى مشاهده کردند، چون برق کهعالم از آن روشن شد. مردم آن محله همگى متعجب شدند که این روشنایى چیست .
ناگاه آواز از حوریان برآمد که هر که مى شنید از خود بى خود مى شد و همه
زنان از حسن صورت فاطمه علیهاالسلام متحیر شدند و عروس را تنها گذاشتند و
به استقبال ایشان شتافتند. فاطمه را دیدند که صد هزار حور بهشتى با او
خرامان مى آمدند و حوران عود و عنبر مى سوختند و از بوى خوش ایشان جمله
زنان مدهوش شدند، همه به یک بار در قدم فاطمه افتادند و دست و پاى او را
بوسیده و با تعظیم هر چه تمامتر او را به خانه آوردند.
چون آن سیده زنانقرار گرفت ، حوریان گرد او صف زده بر روى هوا ایستادند، به نحوى که پاى
هیچ کدام بر زمین نبود، زنان عرب از مشاهده این امر و عطرهاى بهشتى دم به
دم مى افتادند و سجده مى کردند و عروس نیز از کرسى درافتاد و بى هوش
گردید و بعد از ساعتى در آن بى هوشى مرد، چون عروس را مرده یافتند همه
فریاد واویلا برآوردند و به گریه و زارى نشستند و عروسى به عزا مبدل شد.
حضرتفاطمه علیهاالسلام از مشاهده آن حال بسیار دلتنگ گردید، در آن حال برخاست
تجدید وضو نمود و دو رکعت نماز به جاى آورد، بعد از آن سر به سجده نهاد و
عرض کرد: ملکا! پادشاها! به عزت و جلال بى زوال تو و به حرمت شرف طاعت
بندگان خالص تو و به برکت محمد و على که برگزیدگان درگاه تواند که این عروسرا زنده گردان !
هنوز حضرت فاطمه علیهاالسلام در مناجات بود که عروس
عطسه زد و از جا برخاست و به دست حضرت فاطمه علیهاالسلام افتاد و عرض کرد:
السلام علیک یا بنت رسول الله ! تو و پدر تو بر حقید و خداى را که شما
پرستش مى کنید بر حق است و کفارى که راه بت پرستى را گرفته اند بر باطلند.
گویند:در آن روز هفتصد مرد از کسان عروس و غیر ایشان به شرف اسلام مشرف شدند و
این مطلب در تمام شهر منتشر گردید. پس فاطمه زهرا علیهاالسلام مراجعت نمود
به خانه و شرح آن واقعه را براى پدر بزرگوار خود بیان نمود. رسول خدا صلى
الله علیه و آله سجده شکر به جا آوردند، سپس فرمودند: اى نور دیده ! از آن
چه گفتى من هزاران بیشتر و بهتر از حق تعالى امید دارم .
- پی نوشت -
38- مناقب آل ابى طالب ، ج 3، ص 356.
تأثیر زبان و قلب در یکدیگر
اگراذکار با اخلاص و خداخواهى ادا شود و قلب از تصرفات شیطانى محفوظ بماند،
قهرا اذکار و ادعیه لسانى به قلب سرایت مى کند و آن را متاءثر مى سازد، به
طورى که در اثر تداوم این کار، قلب منشاء اثر مى شود. به بیان دیگر قلب
الهى همه جوارح را الهى مى کند، یعنى هم گوش جز سخن حق نشنود و هم زبان جز
حق نگوید و هکذا بقیه اعضاى بدن در اختیار تدبیر عقل و قلب الهى قرار مى
گیرد. در همین حال است که انسانِ داراى قلب الهى به دستورهاى غیرالهى تن درنمى دهد، در مجلس لهو و لعب نمى نشیند و با غیر دوستان خدا انس نمى گیرد،
به دشمنان خدا قهر و کینه مى ورزد و زبان به دروغ ، غیبت ، تهمت و ناسزا
نمى گشاید و لب از بیان حق و صلاح نمى بندد؛ و خلاصه تمام افعال ، حرکات و
سکنات او در مسیر جلب رضاى حق قرار مى گیرد.
مرحله دیگر در دستیابى به
حضور قلب این است که نمازگزار در عین حال که توجه دارد در مقابل خالق خویش
ایستاده ، با او سخن مى گوید و مناجات مى کند، در هر مرحله از قیام و قعود ورکوع و سجود و تکبیر و تشهد و بقیه اجزاء و ارکان نماز، به معناى باطنى آنجزء عنایت داشته باشد؛ زیرا حضور قلب در نماز معانى مختلفى دارد. ممکن استنمازگزار تنها متوجه این مطلب باشد که اکنون در حضور مولاى خویش ایستاده
است و با او سخن مى گوید و همین توجه به حضور و شهود خدا او را از توجه به
معانى اجزاى نماز باز مى دارد، زیرا وى در طول نماز از بدو تا ختم ، توجه
بدین معنا دارد که مولا و خالقش ناظر اعمال و شاهد صلوة است و او را نظاره
مى کند. همین توجه نمازگزار را از تاءمل و تفکر درباره معناى قیام و رکوع وسجود و بقیه اجزاء باز مى دارد. یک معناى حضور قلب این است که شخص
نمازگزار به معانى الفاظى که بر زبان جارى مى کند توجه داشته باشد و بداند
که اذکار و ادعیه اى که بر زبان مى راند، چه معنایى دارد. ممکن است
نمازگزار متوجه اداى حروف از مخارج صحیح آن باشد و یا سعى کند که الفاظ را
به لحن عربى ادا نماید؛ اما شایان ذکر است نمازگزار باید به دو نکته تواءماتوجه داشته باشد: اول اینکه بداند در محضر خداست و در مقابل خالق و حکیمى
ایستاده است که وجود و بقاى او و همه موجودات عالم مُلک و ملکوت به اراده
او بستگى دارد و دوم آن که در هنگام انجام هر فعل و قولى از افعال و اقوال
نماز به معناى ظاهرى و باطنى آن توجه داشته باشد و سعى کند التفات به معناىیک جزء، او را از توجه به معناى جزء دیگرى که مشغول آن شده است ، باز
ندارد و این حالت با تمرین و ریاضت قابل تحصیل است .
این نحوه از حضور
قلب ، کاملترین حضور قلب است ، اما افسوس که پرنده خوش پرواز خیال هر آن و
هر لحظه بر فراز مقام و مطلبى از امور دنیایى مى نشیند و حضور قلب را از
انسان سلب مى کند. اگر انسان سعى کند که بطور جدى در نماز حاضر باشد، و نه
در امور دیگر، کم کم قوه خیال در کنترل شخص قرار مى گیرد و کار او آسانتر
مى شود. بدیهى است که این امر محتاج به ریاضت فراوان و مداوم است .
منبع: کتاب نماز محبوب عارفان
نماز و مقبولیت آن نزد خداى تبارک و تعالى
آیاهمه نمازهایى که از طرف نمازگزاران انجام مى شود مورد قبول حضرت حق جلّ و
علا قرار مى گیرد؟ آیا همه نمازگزاران از نظر درجه تقوا و پرهیزگارى به
مقامى رسیده اند که عبادت و خصوصا نماز ایشان به وسیله ملائکه موکّل بالا
برده شود؟ و آیا مى توان گفت که همه نمازها معراجیه است ؟ در پاسخ باید گفتمتاءسفانه اکثر نمازهایى که از طرف بندگان خدا به جا آورده مى شود مورد
قبول حضرت حق قرار نمى گیرد، آن طور که نماز اولیاى کمّل الهى مورد قبول
واقع مى شود. چرا این گونه است ؟ چرا نمازگزاران نماز را سبک و خفیف مى
شمارند و آن را کما هو حقه (آن گونه که سزاوار است ) به جا نمى آورند؟
براستى چرا وقتى نماز به جا مى آوریم ، مى گوییم راحت شدیم ، مگر نماز با
ما چه مى کند که وقتى آن را انجام مى دهیم ، احساس راحتى مى کنیم ، در حالىکه باید احساس سرور، شعف و کمال به ما دست بدهد. علت اصلى این مطلب آن
است که اکثر نمازگزاران نسبت به نماز معرفت کامل ، جامع و عمیق پیدا نکرده
اند و بسیارى از مصلین توجه ندارند که در نماز در مقابل چه کسى ایستاده
اند، چه کسى را مى خوانند و با چه کسى به گفتگو نشسته اند. اگر باور مى
کردند که در مقابل خداوند حکیم عظیم ایستاده اند، تنشان به رعشه مى افتاد ورنگ رخسارشان دگرگون و قلبشان متوجه او مى شد، اما افسوس و صد افسوس که ماهنوز نسبت به اصل نماز و فعل عبادى صلوة که رودررویى عبد و مولاست درک
درستى پیدا نکرده ایم و با حال بى حالى و مستى به نماز مى ایستیم ، چه رسد
به اینکه به اجزاى صلوة توجه کنیم و معناى باطنى رکوع و تکبیر و سجود و
بقیه ارکان را دریابیم . همین بى توجهى ها و سهل انگاریها سبب مى شود که
نماز اگر به شرایط صحت آن برگزار شود، تا اندازه اى محدود، صعود پیدا کند. الیه یصعد الکلم الطیب :سخنان پاک به سوى خدا صعود پیدا مى کند. و نماز پاکترین سخنهاست . اما چرابالا نمى رود؟ چرا ادعیه در صلوة ، در بسیارى از مواقع به مقصد اجابت نمى
رسد؟ آیا اگر ملائکه این صلوة مصلى را از آسمان اول و دوم بگذرانند و تا
آسمان هفتم بالا برند و به پیشگاه الهى عرضه دارند، باز هم دعاها بدون جوابمى ماند؟ اگر نبود شرک ورزیهاى خفى و جلى ، اگر نبود مشغولیت هاى دل به
امور دنیا، اگر نبود همّ و غم نسبت به مادیات و امور زودگذر و اگر نبود
نسیان قلب نسبت به خدا و امور معنوى ، مى توانستیم به طور قاطع و یقین
بگوییم که سخن پاک نمازگزار در معرض استجابت قطعى است . اما طیب کلام دو
جنبه دارد: طیب فعل و طیب فاعل . بطور یقین در نماز طیب و پاکى کلم وجود
دارد، زیرا همه از ائمه و رسول گرامى اسلام علیه و علیهم السلام به ما
رسیده است . پس اشکال عمده در طیب فاعل است . چه کسى این کلام را بر زبان
جارى مى کند؟ کدام انسان لفظ شریف الله اکبر و یا لا اله الا الله را بیان
مى دارد؟ آیا گوینده کسى است که قلبش از هموم و غموم دنیا انباشته شده و
جایى براى خدا در دل او نمانده است و بطور خفى غیر خدا را شریک در امور
قرار مى دهد؟ و یا اینکه گوینده با رعایت آداب و ظواهر شرعى قدمى به طهارت ،باطن و پاکى ضمیر برداشته است ؟ هر کس به قدر طهارت باطن خویش از نماز
بهره مى برد. اگر طهارت قلبى از بدیها و زشتیها کم باشد، قطعا حظّ و بهره
مصلى از صلوة اندک و ناچیز خواهد بود؛ امّا اگر انسان با ریاضات شرعیه قدمىدر راه پاکسازى باطن خویش از ارجاس معنوى ، برداشته باشد، به همان اندازه
نماز براى او لذت بخش است و به وسیله آن به سوى خدا تقرب پیدا مى کند.
در مورد سبک شمارى صلوة از طرف بعضى از نمازگزاران ، روایاتى وارد شده است که ما به تعداد اندکى از آنها اشاره مى کنیم .
امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که پنجاه سال بر مردى مى گذرد وخداوند حتى یک نماز او را هم قبول نمى کند و دیگر از این سخت تر چیست ؟ بهخدا قسم که شما از همسایگان و همنشینان خود کسانى را سراغ دارید که اگر
نمازى را که براى خدا گزارده اند براى شما انجام مى دادند، از آنها نمى
پذیرفتید، بس که آن را سبک شمرده اند. به درستى که خداوند جز نیکو را نمى
پذیرد. پس آیا خدا آنچه را که سبک انگاشته شده است ، خواهد پذیرفت ؟
رسول خدا صلى الله علیه و اله مى فرمود: پاره اى از نمازها، نیم آن پذیرفتهمى شود، پاره اى چهاریکیش ، پاره اى یک سومش ، پاره اى یک پنجم تا یک دهم
آن . پاره اى از نمازها همچون جامه کهنه و مندرسى درهم پیچیده گردد و بر
صورت نمازگزار زده شود.
پس مقبولیت در نزد خداى تبارک و تعالى به این
است که نمازگزار، نماز را سبک نشمارد. آن را یک مساءله عادى و پیش پاافتادهتلقى نکند، بلکه نماز را از مسائل مهم زندگى خویش و از اهم و اعظم امور بهحساب آورد. همین برداشت از نماز موجب مى شود که نمازگزار با توجه و حالت
دیگرى به نماز روى آورد و آداب ظاهرى را آن طور که شرع مقدس فرموده است به
جا آورد و نیز آداب باطنیه و قلبیه را تا آنجا که مى تواند تحصیل کند؛ که
باید گفت نمازگزار در طهارت قلب خویش از پلیدیهاى معنوى پیش رفته باشد. و
در همین زمینه باید گفت که صلوة مقبول معراجى است . اگر نمازى مقبول خداوندواقع شود، نمازى بوده است که مؤ من نمازگزار در آن به معراج رفته است .
امّا نماز معراجیه چه نمازى است و معراج به چه معناست ؟ معراج در صلوة
معراجى یعنى بیرون آمدن از چاه تنگ و تاریک دنیا و تنفس در فضاى لایتناهى
معنویت . معراج در چنین صلوتى یعنى تصمیم گرفتن بر ترک همه بدیها و پلیدیهاو دورى از هر آنچه مرضى خدا نیست و عزم بر تحلیه نفس به زیور صفات حمیده وآراستگى روح به خصائل الهى و ربانى . معراج در اینجا یعنى ترک غیر خدا،
اما براى خدا نه براى نفس و یا خلق ؛ که اگر براى نفس باشد یا براى خلق ،
نه تنها موجب رفعت روح ، و علو مراتب ایمان نمى شود، بلکه ضرر و زیان را بهفرد مذکور وارد مى آورد.
صلوة معراجى ، آن صلوتى است که مصلى را به
راه حق ثابت قدم مى کند و او را در دورى از غیر مرضى حق مصمّم تر مى سازد.
معراج در اینجا یعنى برکشیدن و بیرون آوردن روح لطیف انسانى از منجلاب
مشتهیات نفسانى و قرب آن به حضرت حق . در چنین صلوتى است که مصلى سعى مى
کند پس از نماز، در زندگى فردى ، اجتماعى و خانوادگى خود به گونه اى رفتار
نماید که موازین شرعى را به طور کامل اطاعت کرده ، در هیچ فعلى از افعال ،
قدمى بر خلاف رضاى خدا بر ندارد؛ و این ثمره یک نماز حقیقى است که قهرا در
زندگى روزمره نمازگزار آشکار مى شود. به جا آورنده نماز حقیقى اگر در بازارو محل سود و زیان و خرید و فروش است ، در صدد کم فروشى ، گران فروشى ،
احتکار، رباخوارى و دیگر محرمات شرعیه نیست و اگر خدمات عمومى را انجام مى
دهد، برخلاف دستورهاى دینى گامى بر نمى دارد. این است آثار یک نماز واقعى .
به طور کلى باید گفت هر اندازه صلوة ، آن گونه که سزاوار آن است به جا
آورده شود، نمازگزار به همان اندازه حضور و نظارت خداى را در کارهاى مختلف
در مى یابد، و با این احساس نه تنها به خود اجازه نمى دهد که عمل بر خلاف
شرع مرتکب شود، بلکه نیت و تصور خلاف را هم مجاز نمى داند، زیرا معتقد است
همان طور که اعمال جوارحى و خارجى ما در معرض دید و شهود خداست ، اعمال
باطنى و خطورات قلبیه ما نیز در تیررس دید الهى قرار دارد. لذا حال مراقبه
در شخص تقویت شده ، کم کم به سمتى پیش مى رود که بر نفس تسلط مى یابد و آن
را در اختیار خود مى گیرد.
و چه نیکو فرموده اند: ان قُبِلَت قُبِلَ ماسِواها و ان رُدّت رُدّ ما سِواها- اگر نماز مقبول خداى افتد، ماسواى نماز از امور زندگانى مقبول خدا قرار
مى گیرد و اگر نماز رد شود، بقیه امور هم رد مى شود - ملاک در رد و قبول
اعمال عبادى و غیر عبادى صلوة است . پس ، اى برادر سعى در اصلاح نفس خویش
کن تا پاکى باطنى پیدا کرده ، بتوانى یک نماز معراجى به جاى آورى ؛ که در
این صورت ، در بقیه موارد نیز کارت آسان مى گذرد. اما اگر در اصلاح خویش
سهل انگارى کردى و به صفات ذمیمه از بخل و حسد گرفته تا حرص و کینه و
مشتهیات نفسانى اجازه فعالیت و رشد دادى ، چه بسا باشدش که تو را به وادى
شرک و کفر بکشاند و سرانجام راهى جهنم الهى کند. زیرا شیطان از کم شروع مى
کند، ولى به کم قانع نیست . یک کینه قلبى نسبت به یک بنده خدا، چه بسا
انسان را به کینه ورزى نسبت به ائمه هدى علیهم السلام ، رسول اکرم (ص) و درنهایت به خداى تبارک و تعالى نعوذبالله بکشاند و خلود در نار و عذاب
همیشگى چیزى است که گریبانگیر او خواهد شد.
ما در سوره حمد که هر روز 10 مرتبه در نمازهاى پنجگانه شبانه روزى تکرار مى کنیم ، این عبارت را بر زبان جارى مى کنیم : ایاک نَعبُدُ و ایاک نَستَعین- خدایا فقط تو را مى پرستیم و تنها از تو کمک مى طلبیم . آیا مصلى این دوجمله را به راستى ادا مى کند و این مطلب با اعمال روزمره او در حال غیر
نماز مطابق است ، یا اینکه تنها لقلقه لسان است و دیگر هیچ ؟ آیا نمازگزار
متوجه به این معنا هست که اگر این سخن با عمل او مطابق نباشد دروغ مى گوید وصلواتى که در آن دروغ گفته شود مورد قبول حق واقع نمى شود؟ بیایید منصفانهاز خود بپرسیم که آیا ما تنها خدا را عبادت مى کنیم و تنها از او کمک مى
طلبیم ، یا اینکه معبودها و محبوبهاى ما غیر از خدا هم هست ، ولو اینکه به
طور خفى و غیر ظاهر باشد؟ آن صلوتى معراجى است و مورد قبول حق ، که براستى
در آن ایاک نعبد و ایاک نستعین گفته شود و پول ، مقام ، ملک و دیگر امور دنیا مورد توجه و کرنش نمازگزار قرار نگیرد و تنها به خدا توجه داشته ، او را عبادت کند.
منبع: کتاب نماز محبوب عارفان
ثواب خواند نمازهاى پنجگانه در وقتشان
امام صادق علیه السلام فرمودند: اى ابان ! اگر کسى این پنج نماز واجب را به پا دارد و مواظب وقت آنها باشد،روز قیامت در حالى خداوند دیدار مى کند که پیمانى دارد که خداوند او را بهخاطر آن وارد بهشت مى کند و کسى که آنها را در وقت خودشان نخواند، اگر خداوند بخواهد مى بخشد و اگر بخواهد عذاب مى کند.
کتاب : ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)،
نویسنده: شیخ صدوقنماز روز پنج شنبه را فراموش نکن
برآورده شدن حاجت/ آیه الله بهجت می فرمود: نماز روز پنج شنبه را فراموش نکن. ایننمازبرای برآورده شدن حاجات خیلی مهم است و من این نماز را ترک نکرده ام.نیز آیه الله سید مرتضی کشمیری مرتب این نماز را می خواندند.
منبع: کتاب ذکر های شگفت عارفان
تعقیب نماز از حاج حسنعلی نخودکی
از حضرت آیة الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که:
در سفری که حضرت امام و پدرم برای زیارت به مشهد مقدّس رفته بودندامام خمینی(ره)در صحن حرمامام رضاعلیه السلام با سالک الی اللهحاج حسنعلی نخودکیمواجه میشوند. امام امت(ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت میشمارد و به ایشان میگوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودکی میگوید: من در حال انجام اعمال هستم شما در بقعه حرّ عاملی(ره) بمانید من خودم پیش شما میآیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی میآید و میگوید چه کار دارید؟
امام(ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاهامام رضا(علیه السلام)کرد و گفت: تو را به اینامام رضا(علیه السلام) اگر (علم) کیمیا داری به ما هم بده؟
حاج حسنعلی نخودکیکه رضوان خدا بر او باد انکار به داشتن علم(کیمیا) نکرد بلکه به امام(ره) فرمودند:
اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول میدهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جائی به کار نبرید؟
امام خمینی(ره)که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان میبارید. سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمیتوانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام(ره) شنید رو به ایشان کرد و فرمود:
حالا که نمیتوانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد میدهم و آن این که:
بعد ازنمازهای واجب یک بار آیة الکرسی را تا «هو العلی العظیم» میخوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را میگویی .
و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را میخوانی.
و بعد سه بار صلوات میگویی .
و بعد سه بار آیه مبارکه؛
«وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً . وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب وَ مَن یَتَوَکلْ عَلى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّاللهَ باَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکلِّ شىْءٍ قَدْراً»؛(طلاق/2و3) (هر کس تقواى الهى پیشه کند خداوند راه نجاتى براى او فراهم میکند. و او را از جائى که گمان ندارد روزى مىدهد، و هر کس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را مىکند، خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند، و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است.) را میخوانی این از کیمیا برایت بهتر است.
منبع:
مجله بشارت، ش 58، صادق زینی لشکاجانی .
از نیکوترین و اساسی ترین روش های تربیت دینی جامعه و عامل اساسی پیشگریو درمان آسیب های اجتماعی نمازگریزی، بکارگیری روش محبّت است. با توجه به سرشت آدمی و تأثیرپذیری انسان از نرمی و دوستی و انزجار فطرت آدمی از تُندیو خشونت گرایی، نیکوترین راه و رسم تربیت مذهبی کودکان و نوجوانان و همچنان عامل مؤثر در درمان نمازگریزی آنان، بکارگیری روش محبت است. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ والاترین مربی بشر، مردمان را به محبت تربیت نموده و بیش از هر چیز از این روش بهره بُرد. از علی ـ علیه السّلام ـ روایت شده که گفت از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره سُنّت آن حضرت پرسیدم، فرمود: و الحُبُّ اساسی[1] یعنی محبت بنیاد و اساس (روش و سنت) من است. محبت هم در مورد کودکان و هم در مورد جوانان و نوجوانان می تواند از بسیاری رفتارهای نامطلوب از جمله نمازگریزی جلوگیری نماید لذا رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره محبت به کودکان فرمود: کودکان خود را دوست بدارید و به آنان مهر ورزید»[2]